نویسنده: الهام رسولی ثانی آبادی

 

بررسی مفهومی دیپلماسی:

برای روشن تر شدن مفهوم دیپلماسی عمومی (1) ابتدا باید مفهوم خود دیپلماسی به طور كلی بیشتر آشنا شویم. در همین زمینه مروری بر ادبیات روابط بین الملل و سیاست خارجی نشان دهنده تعاریف بسیار مختلفی است كه از این واژه به عمل آمده است. با مروری بر این تعاریف می‌توان این گونه بیان كرد كه دیپلماسی به عنوان فن اداره سیاست خارجی و یا تنظیم روابط بین الملل و حل و فصل اختلافات بین المللی از راه‌های مسالمت آمیز تعریف می‌شود كه در طول تاریخ و در اثر تحولات مربوط به جهانی شدن و گسترش حوزه ارتباطات، از حالت محدود و مخفی خود امروزه به صورت روندی آشكار و علنی درآمده است (قوام، 1382: 207).
اداره مناسبات دولت‌های برخوردار از حاكمیت از طریق نمایندگان مجاز آنها تعریف دیگر از دیپلماسی است كه در دانشنامه روابط بین الملل از این مفهوم ارائه شده است. در این تعریف دیپلماسی در بهترین تعبیر با نحوه اجرای سیاست خارجی دولت‌ها در ارتباط است و علاوه بر یكی از مهم ترین ابزارهای اجرای این سیاست، چهار چوبی اساسی در اختیار دولت‌هاست تا در همه گونه فعالیت غیرقهرآمیز بین المللی مشاركت كنند (گریفیتس، 1388: 534).
بنابراین اگر دیپلماسی را هنر و فن اداره سیاست خارجی، تنظیم روابط بین المللی و حل و فصل اختلافات بین المللی از طریق شیوه‌های مسالمت آمیز تعریف كنیم می‌توانیم آن را دانش ارتباط میان سیاستمداران و سران كشورهای جهان نیز معنا كنیم. در همین راستا به سیاستمداری كه در كار دیپلماسی است، دیپلمات و كاری را كه به دیپلماسی وابسته است، دیپلماتیك می‌خوانند. اقناع مهم ترین ابزار یك دیپلماسی است (طلوعی، 1385: 471).
در داشتن یك دیپلماسی موفق دیپلمات‌ها و سیاست گذاران خارجی یك دولت بایستی بتوانند افزون بر درك صحیح از منافع ملی و سلسله مراتب موجود میان این منافع از شیوه نحوه توزیع قدرت در نظام بین الملل، مقدورات و محذورات محیطی، شناخت جایگزین‌های مناسب برای حصول به اهداف مشخص شده، درك شرایط و مقتضیات محیطی و... شناخت دقیق و جامعی داشته باشد.

دیپلماسی و سیاست خارجی

دیپلماسی یكی از ابزارهای اجرای سیاست خارجی دولت‌هاست و در روند بهره گیری از حربه‌های اقتصادی، نظامی و سیاسی دارای اهمیت بسیاری است. از كاركردهای دیپلماسی می‌توان به تعیین حوزه منافع ملی، راه‌های پایان دادن به جنگ، شیوه‌های برقراری اتحاد و ائتلاف بادیگر دولت‌ها، كسب امتیاز، تعیین حوزه‌های نفوذ، شیوه‌های تشویق، تنبیه و یا تهدید اشاره كرد (قوام، 1382: 209).
بنابراین به رغم اینكه دیپلماسی تنها یكی از ابزارهای سیاست خارجی در میان عوامل (اقتصادی، نظامی و فرهنگی) به شمار می‌رود، اما در روند بهره گیری از حربه‌های اقتصادی، فرهنگی و حتی نظامی نیز كاربرد بسیار زیادی دارد. در همین رابطه مورگنتا دیپلماسی را هنر مرتبط ساختن عناصر قدرت ملی به مؤثرترین شكل با آن دسته از ویژگی‌های شرایط بین المللی می‌داند كه به منافع ملی مرتبط می‌شوند. بر اساس تعریف وی دیپلماسی به عنوان تدوین كننده و مجری سیاست خارجی، مغز متفكر قدرت ملی است. بر این اساس دیپلماسی دارای چهار وظیفه اساسی است كه شامل تعیین اهداف خود با توجه به قدرت باقوه و بالفعل، ارزیابی قدرت سایر كشورها، تعیین میزان سازگاری این اهداف و به كارگیری ابزار مناسب برای دستیابی به اهداف خود می‌شوند (برای مطالعه بیشتر ر.ك: مورگنتا، 1374).
پیشنهاد پاداش و تهدید به مجازات از ابزارهای دیپلماسی به شمار می‌روند. این پیشنهادها می‌تواند مستقیم و از راه كارگزاران سیاست خارجی و یا غیرمستقیم از طریق رسانه‌ها و واسطه‌ها انجام پذیرند. دیپلماسی وسیله‌ای است كه سیاست خارجی با استفاده از آن، به جای جنگ از راه توافق به اهداف خود می‌رسد و بر اساس این تعریف آغاز جنگ شكست دیپلماسی است؛ اما گروهی بر این اعتقادند كه دیپلماسی در دوران جنگ و پس از آن نیز می‌تواند دوام داشته باشد (هادیان و احدی، 1388: 88).

دیپلماسی آشكار و یا علنی:

به لحاظ تاریخی ویلسون رئیس جمهوری ایالات متحده در سال 1918 در نخستین اصل از اصول چهارده گانه خود برای اولین بار اصل دیپلماسی آشكار و یا علنی را مطرح كرد كه همین رویه در جامعه بین الملل نیز رعایت شد؛ زیرا همه نشست‌های این جامعه افزون بر علنی برگزار شدن دربرگیرنده نمایندگان همه دولت‌های عضو نیز بود و خود این امر نمایانگر نوی پارلمان جهانی در آن زمان به شمار می‌رفت. امروزه نشست‌های رسمی و علنی سازمان ملل نیز نشانه و نمودی از دیپلماسی پارلمانی است (Berridge 2002: 23- 24).

دیپلماسی پیشگیرانه: (2)

دردوران پس از جنگ سرد مفهوم دیپلماسی پیشگیرانه و جلوگیری از درگیری به صورت عبارتی فراگیر برای اشاره به هرگونه فعالیتی از جمله كمك‌های توسعه گرفته تا فعالیت برای ترویج حقوق بشر، فعالیت‌های صلح بانی پیشگیرانه، حل و فصل تعارضات و صلح پروری پس از دوران جنگ و درگیری در یك كشور درآمد كه هر بازیگری برای كاهش وقوع درگیری انجام می‌داد (Hamilton and Langhirne 1995: 14 - 15). پتروس غالی دبیركل پیشین سازمان ملل متحد در سال 1992 تعریفی بسیار كلی برای پیشگیری از درگیری تحت عنوان «دیپلماسی پیشگیرانه» ارائه داد. منظور وی از این مفهوم اقدام برای جلوگیری از بروز اختلاف میان طرفین، جلوگیری از تشدید اختلافات موجود و تبدیل شدن آن به درگیری و در صورت بروز درگیری محدود ساختن دامنه آن بود. از این گذشته وی مطلوب ترین و مؤثرترین شیوه به كارگیری این نوع از دیپلماسی را در كاهش تنش‌ها پیش از بروز درگیری و یا در صورت بروز درگیری اقدام سریع برای مهار آن و برطرف ساختن علل بنیادی درگیری می‌دانست؛ بنابراین دیپلماسی پیشگیرانه نیازمند تدابیری اعتماد زاست به هشدار به موقع بر اساس گردآوری اطلاعات و حقیقت یابی رسمی و یا غیررسمی نیاز دارد، همچنین ممكن است متضمن آرایش پیشگیرانه نیروها و در برخی موارد ایجاد مناطق غیرنظامی باشد؛ بنابراین این برداشتی بسیار فراخ از اقدام پیشگیرانه است كه همه مراحل قابل تصور درگیری از پیشگیری تا حل و فصل آن را نیز در بر می‌گیرد (ر.ك: Lund 1996).
نیكولایدس در سال 1996 دیپلماسی پیشگیرانه را نوعی واكنش عملیاتی می‌دانست كه بر ساختار مشوق‌هایی پایه می‌گیرد كه بازیگران خارجی برای تغییردادن انواع مشخصی از رفتار نامطلوب به طرف‌های درگیر می‌دهند؛
بنابراین دیپلماسی پیشگیرانه هدف دار و كوتاه مدت است و اقدام پیشگیرانه اتخاذ شده ارتباط مستقیمی با تغییراتی دارد كه باید در روند جلوگیری از تشدید درگیری به وجود آیند. از این جهت بازیگران خارجی می‌توانند درصدد تأثرگذاری بر سیر رویدادها برآیند و بكوشند از طریق تهدیدها و بازدارنده‌های اجباری و عملیاتی و با راهبردهای اقناع و ترغیب كه با اجبار كمتری همراه است. رفتار مشخصی را تغییر داده و یا ایجاد كنند. از نظر وی گاهی اوقات دیپلماسی پیشگیرانه شامل راهبردهای ساختاری و بلندمدت تری می‌شود كه در اینجا هدف تغییر رفتار ستیزه جویانه در گذر زمان است. این تغییر رفتار می‌تواند با مشوق‌های نهادی مانند مشروط سازی عضویت در نهادهای بین المللی و یا تشویق به ایجاد توسعه پایدار، حمایت از امنیت انسانی و یا تشویق به ایجاد سازوكارهای اعتمادزای منطقه‌ای صورت گیرد (برای مطالعه بیشتر ر.ك: Nicolaides 1996).

بررسی مفهومی دیپلماسی خط دو: (3)

دیپلماسی به طور كلی در شكل سنتی خود محدودبه دیپلماسی آشكار و پنهان بود؛ اما امروزه با تحولات مربوط به روابط بین الملل شاهد انواع دیگری از دیپلماسی از جمله دیپلماسی عمومی و دیپلماسی خط دو هستیم. دیپلماسی خط دو كه تعامل میان بازیگران جدید عرصه بین المللی را در كنار دولت‌ها در بر می‌گیرد، ناشناخته ترین و در عین حال رو به رشدترین نوع دیپلماسی در جهان امروز به شمار می‌رود. این دیپلماسی به دیپلماسی‌ای گفته می‌شود كه بازیگران آن را بخش غیر دولتی شكل داده و حوزه‌ها، موضوعات و عرصه‌هایی را در بر می‌گیرد كه اغلب در گذشته متولی آنها دولت‌ها بوده اند (هادیان و احدی، 1388: 89)؛

دیپلماسی عمومی:

با پایان جنگ سرد، شرایط جدید نظام بین الملل باعث شده است تا مؤلفه‌های جدیدی در ساختار جهانی نسبت به قبل نقش ایفا كنند. در این میان اولویت‌های اقتصادی در كنار اولویت‌های امنیتی برای دولت‌ها در عرصه سیاست خارجی بسیار پراهمیت شده اند. از سوی دیگر ظهور بازیگران جدید بین المللی در قالب شركت‌های چند ملیتی، سازمان‌های غیردولتی و یا حتی افراد در عرصه‌های گوناگون بین المللی كشورها را واداشته است تا در تحقق اهداف و منافع ملی خود از سیاست‌های جدید و ابزارهای جدیدی كه منطبق با شرایط كنونی است، استفاده كند. یكی از مهم ترین این ابزارها استفاده از دیپلماسی عمومی در دستگاه سیاست خارجی است. در این گونه از دیپلماسی تلاش عمده سیاست گذاران، ارتباط با مخاطب عام و نخبگان برای جهت دهی به افكار عمومی است. در همین رابطه در تعریف دیپلماسی عمومی آژانس تبلیغات امریكا این گونه از دیپلماسی را درك توده‌های مردم كشور مخاطب، دادن پیام برای آنها، فعالیت به منظور تأثیرگذاری بر آنها و توسعه گفت و گو میان شهروندان و نهادهای یك كشور از یك سو و نهادهای كشور دیگر از سوی دیگر می‌داند كه این امر بتواند به گونه‌ای باعث تقویت منافع ملی شود (Wolf and Rosen 2004). در همین رابطه شاید بتوان دیپلماسی عمومی را مجموعه‌ای از استراتژی‌ها و تاكتیك‌های جدید دیپلماتیك دانست كه در خدمت دستگاه سیاست خارجی یك كشور قرار می‌گیرند و تلاش می‌كنند تا وجهه و تصویر یك كشور را در جهان و در نزد افكار عمومی بهبود بخشند.
هالستی در تعریف دیپلماسی عمومی بر این باور است كه با توجه به تحولات شكل گرفته در عرصه سیاست بین الملل و همچنین نقش ارزش‌ها و هنجارها در سیاست خارجی و تأمین اهداف و منافع ملی، دولت‌ها از ابزارهای ارتباطی جدیدی در پیشبرد اهدافشان و همچنین گستره نفوذشان استفاده می‌كنند. در همین راستا امروزه از نظر‌هالستی تقریباً همه حكومت‌ها می‌كوشند تا بر ایستارها و اعمل مردمان دیگر دولت‌ها تأثیر بگذارند. به این معنا كه امروزه دولت‌ها برای رسیدن به اهدافشان بایستی با اشخاصی ارتباط برقرار كنند كه مایلند اعمال و رفتار آنها را متوقف كنند، تغییر دهند و یا سبب ادامه آن شوند (هالستی، 1373: 332).
تیلر نیز در تعریف دیپلماسی عمومی بر این باور است كه این گونه از دیپلماسی تلاش یك دولت برای برقراری رابطه با عموم جامعه دولت دیگر است تا طی این تلاش ارزش‌ها، ایستارها، فرهنگ‌ها، سیاست‌ها و عقاید خود را برای جامعه دیگر توضیح داده و بدین ترتیب رابطه، وجهه و شهرت خود را در جامعه مورد هدف بهبود بخشد (تیلر، 1387: 69).
در فرهنگ واژگان روابط بین الملل وزارت امور خارجه امریكا در سال 1985 در تعریف دیپلماسی عمومی آورده شده است: «دیپلماسی عمومی به برنامه‌های تحت حمایت دولت اشاره دارد كه هدف از آنها اطلاع رسانی و یا تحت تأثیر قرار دادن افكار عمومی در كشورهای دیگر است. ابزار اصلی آنها نیز انتشار متن، تصاویر متحرك، مبادلات فرهنگی، رادیو، تلویزیون و اینترنت است» (Wolf and Rosen 2004).
به طور خلاصه دیپلماسی عمومی می‌تواند به حوزه‌ای دسترسی پیدا كند كه دیپلماسی سنتی نمی‌تواند. در این دیپلماسی بخشی از مخاطبان افراد و نهادهای غیردولتی هستند كه برقراری ارتباط با آنها نیازمند مهارت‌های خاص خود است. از مهم ترین ویژگی‌های دیپلماسی عمومی شفافیت و تلاش برای انتشار اطلاعات است در حالی كه در دیپلماسی سنتی ابهام ویژگی مهمی به شمار می‌رود (Henrikson 2006).
یكی از مسائل مهم در دیپلماسی عمومی مسئله شناخت مخاطبان است، از همین رو دیپلماسی عمومی در كشورهای مختلف كاملاً متفاوت است. به این معنا كه بسته به مخاطبان مورد نظر در كشورهای مختلف، ابزارهای رسانه‌ای و شكل و محتوای پیام متفاوت است؛ برای مثال در كشورهای عربی می‌توان از اینترنت برای برقراری ارتباط با مخاطب استفاده كرد، اما در كشورهایی چون پاكستان و یا افغانستان كه سطح سواد و دسترسی به ابزارهای ارتباطی پایین است، باید بر تقویت برنامه‌های رادیویی و تا حدی تلویزیونی تأكید شود.
بنابراین در این گونه از دیپلماسی كه بخش دولتی و بخش خصوصی همراه یكدیگر عمل می‌كنند، تلاش عمده سیاست گذاران ارتباط با مخاطب عام و افكار عمومی است تا بتواند پیام مورد نظر خود را منتقل كرده و بر تصمیم سازان تأثیر گذاری مطلوب را ایجاد كند (هادیان و احدی، 1388: 88).
به طور كلی اگر دیپلماسی عمومی را ارتباطات معطوف و منافع ملی یك كشور از طریق ارتباط با مردم خارج از مرزهای جغرافیایی تعریف كنیم، با این تعریف مسائلی از قبیل اعزام دانشجو به خارج، پذیرش بورس‌های تحصیلی، خبرنگاران اعزامی، فرایند ارتباطات میان فرهنگی، برگزاری انواع جشنواره‌های هنری، همایش‌ها و سمینارهای فرهنگی، پخش برنامه‌های صوتی و تصویری و حتی ایجاد سایت‌های اینترنتی همه و همه در حوزه دیپلماسی عمومی قابل بحث است (Wolf and Rosen 2004).

بررسی رابطه مفهومی دیپلماسی عمومی و قدرت نرم

البته در فهم كامل دیپلماسی عمومی باید به ارتباط این مفهوم با مفاهیمی چون قدرت نرم، تبلیغات و دیپلماسی فرهنگی و یا فرهنگ در سیاست خارجی توجه بسیار داشته باشیم. در همین رابطه به بیان نای قدرت نرم یكی از منابع دیپلماسی عمومی محسوب می‌شود. وی بر این باور است كه اگر قدرت نرم نشئت گرفته از فرهنگ و ارزش‌های سیاسی و سیاست خارجی یك دولت در نظام بین الملل است، دیپلماسی عمومی ابزاری در دست حكومت‌ها برای بسیج منابع قدرت نرم به منظور ارتباط گرفتن با مردم سایر كشورها و جلب نظر آنها و نه صرفاً حكومت‌هایشان است؛ بنابراین یك دولت در دیپلماسی عمومی موفقیت آمیز خود قادر به درهم آمیختن منافع دیگران با منافع خود است و در این فرایند حتماً باید بتواند از عملیات روانی و یا عملیات اطلاعات پایه در جهت شناخت عمیق سایر فرهنگ‌ها و عواملی استفاده كند كه می‌تواند به نوعی محرك رفتار انسان‌ها شود (Nye 2008: 95).
بنابراین دیپلماسی عمومی از منابع و امكانات قدرت نرم بهره می‌برد و موجب تقویت آن می‌شود. به این بیان دیگر اگر دیپلماسی عمومی بتواند در بین دیگر ملل جهان جذابیت ایجاد كند، می‌تواند در شكل گیری و یا تقویت قدرت نرم در درون كشور مبدأ نیز مؤثر باشد؛ بنابراین دیپلماسی عمومی با استفاده از مؤلفه‌های قدرت نرم به دنبال متقاعد كردن دیگران به تبعیت از هنجارها و نهادهایی است كه رفتار مطلوب را ایجاد می‌كنند (Nye 2004: 107).

بررسی رابطه مفهومی دیپلماسی عمومی و تبلیغات

افزون بر ارتباط مفهومی نزدیك میان قدرت نرم و دیپلماسی عمومی، این گونه از دیپلماسی با تبلیغات نیز دارای ارتباط نزدیكی است. در همین رابطه نای معتقد است دیپلماسی عمومی شامل برقراری روابط بلندمدت با مردمان كشور مخاطب است كه محیطی مستعد را برای سیاست خارجی یك حكومت فراهم می‌كنند (Nye 2004: 107)؛ بنابراین تبلیغات اگر بتواند اعتماد مخاطب را جلب كند، یكی از كارویژه‌های دیپلماسی عمومی است. البته این نكته را نباید از نظر دور داشت كه دیپلماسی عمومی مبتنی بر تفاهم و علایق متقابل است و تبلیغات تنها ابزاری برای پیشبرد این گونه از دیپلماسی است (داداندیش و احدی، 1390: 148).
بنابراین میان مفهوم دیپلماسی عمومی و تبلیغات نقاط افتراق خاصی وجود دارد؛ به عنوان مثال ابزار استفاده شده و قابل استفاده برای تبلیغات غالباً رسانه‌های جمعی و غیرشخصی هستند. این در حالی است كه در دیپلماسی عمومی افزون بر رسانه‌های جمعی از ارتباطات شخصی، تشكیل كنگره‌ها، كنفرانس‌ها، سمینارها و نظایر آن، ارائه بورس‌های دانشجویی و ... استفاده می‌شود. از سوی دیگر مخاطب برای تبلیغات غالباً گزینشی و محدود است، اما مخاطبان دیپلماسی عمومی غالباً مردم، دولت مردان، شاغلان در اتاق‌های فكر و نخبگان هستند. نكته آخر آنكه الگوی ارتباطی در تبلیغات معمولاً یك طرفه، ارسال پیام در آن به صورت مستقیم و غیرمستقیم و غالباً به دنبال تأثیرگذاری كوتاه مدت و زودگذر است، در حالی كه در دیپلماسی عمومی الگوی ارتباطی دوطرفه بوده و غالباً به دنبال تأثیرگذاری بلند مدت و پایدار است (هادیان و احدی، 1388: 110).

بررسی رابطه مفهومی دیپلماسی عمومی و دیپلماسی فرهنگی

افزون بر تبلیغات میان دیپلماسی عمومی و دیپلماسی فرهنگی نیز ارتباط بسیار نزدیكی وجود دارد. در واقع دیپلماسی فرهنگی و فعالیت‌های فرهنگی می‌توانند در خدمت دیپلماسی عمومی قرار گیرند. در همین رابطه فرهنگ در سیاست خارجی كه برخی آن را دیپلماسی فرهنگی نیز می‌نامند به عنوان تبادل عقاید، اطلاعات، هنر و دیگر جنبه‌های فرهنگ در میان ملت‌ها به منظور پرورش رشد چند جانبه تعریف می‌شود (Cumminge 2003).

بررسی رابطه مفهومی دیپلماسی عمومی و جهانی شدن

دیپلماسی عمومی با مفهوم جهانی شدن نیز دارای ارتباط بسیار نزدیكی است و به عبارت دیگر در چهارچوب مباحث مربوط به جهانی شدن نیز قابل درك است. در همین رابطه چنانچه ماهیت جهان كنونی را تركیبی از جهانی شدن و دمكراسی بدانیم كه شامل دسترسی آزادانه به اطلاعات نیز می‌شود، به نظر می‌رسد در شرایط كنونی و جدید جهانی سه فرض اصلی در اهمیت كاربرد دیپلماسی عمومی برای دولت‌ها مطرح می‌شود؛ اول آنكه دولت‌ها در قرن بیست و یكم دیگر نمی‌توانند مشكلات سیاست خارجی خود را به تنهایی حل كنند، بلكه نیازمند حمایت و عملكرد بخش غیردولتی نیز هستند. دوم آنكه شهروندان هر دولتی امروزه خواهان مسئولیت پذیری و شفافیت هر چه بیشتر دولت‌ها هستند و نهایتاً سوم آنكه امروزه سیاست خارجی و سیاست داخلی به شدت در هم تنیده شده‌اند و دیگر نمی‌توان هر یك را جداگانه تعریف كرد (Henrikson 2006).
بنابراین با توجه به شرایط جدید ناشی از جهانی شدن و انقلاب اطلاعات و ارتباطات، دیگر دولت‌ها نمی‌توانند بر پنهان كاری و عدم شفافیت موجود در دیپلماسی سنتی تكیه كنند؛ بنابرزاین مهم ترین ویژگی دیپلماسی عمومی شفافیت و تلاش برای انتشار اطلاعات است. ویژگی دیگر همان گونه كه قبلاً هم بیان شد آن است كه در این گونه از دیپلماسی دولت‌ها در تلاش ارتباط برقرار كردن با توده‌های مردم و افكار عمومی مخاطب خود هستند؛ چرا كه آنها در پی آن هستند تا با تحت تأثیر قرار دادن شهروندان یك كشور و تغییر نگرش آنها بر رفتار و سیاست‌های آن دولت در جهت اهداف و منافع ملی خود تأثیر بگذارند، این در حالی است كه دیپلماسی سنتی عمدتاً بر پایه رابطه دولت با دولت قرار دارد از سوی دیگر نتایج حاصل از دیپلماسی سنتی می‌تواند در كوتاه مدت حاصل شود. این در حالی است كه دیپلماسی عمومی زمان بر و نتایج آن در میان مدت و یا بلند مدت ظاهر می‌شوند، اما دارای اثرات به نسبت ماندگارتری نسبت به دیپلماسی سنتی است (McCallan 2004).

بررسی رابطه مفهومی دیپلماسی عمومی و جنگ روانی

جنگ روانی در آیین نامه رزمی ارتش امریكا در 1955 به عنوان استفاده دقیق و طراحی شده از تبلیغات و دیگر اعمالی تعریف شده است كه منظور اصلی آن تأثیرگذاری بر عقاید، احساسات، تمایلات و رفتار دشمن، گروه بی طرف و یا دوست است (شیرازی، 1376: 14)؛ بنابراین جنگ روانی بخشی از جنگ فیزیكی است كه در وجود دشمن با یكدیگر تشابه دارند؛ به عبارت دیگر جنگ روانی مجموعه اقدام‌های تبلیغی روانی یك كشور با یك گروه به منظور اثرگذاری و نفوذ بر عقاید و رفتار دولت‌ها و مردم در جهت مطلوب است. با این حال نقش مخاطب در باور كردن و یا نكردن اطلاعات ارائه شده در قالب جنگ روانی چندان دارای اهمیت نیست و بدون توجه به واكنش‌های مخاطبان اطلاعات مورد نظر كه دارای جهت گیری خاصی نیز هستند به مخاطب ارائه می‌شوند (Taylir 1987).
بنابراین جنگ روانی با قدرت نرم و دیپلماسی عمومی دارای تفاوت‌های مهمی است. در جنگ روانی كه دنباله جنگ فیزیكی است، همه طرح‌ها و برنامه ریزی‌ها در قالب دشمن سازی دنبال می‌شوند. از سوی دیگر معمولاً مدت زمان جنگ روانی و سیاست‌هایی كه در قالب آن استفاده می‌شوند، كوتاه مدت است و لذا استفاده از اطلاعات غلط و ضداطلاعات می‌تواند در كوتاه مدت مورد استفاده قرار گیرد. این در حالی است كه اطلاعات فریب (4) و ضداطلاعات (5) تخریب كننده و مخدوش كننده قدرت نرم و دیپلماسی عمومی اند. یكی دیگر از وجوه افتراق جنگ روانی با دیپلماسی عمومی در آن است كه مخاطب معمولاً در جنگ روانی نظامیان، سربازان، افسران و نیروهای پشتیبانی دشمن هستند و هدف اصلی نیز تأثیر گذاری بر دشمن، نیروهای بی طرف و تضعیف كردن روحیه دشمن و عمدتاً تخریب وجهه دشمن به جای تلاش برای مثبت نشان دادن وجهه خود است كه در دیپلماسی عمومی بسیار مورد تأكید قرار دارد (هادیان و احدی، 1388: 108).

بررسی آثار دیپلماسی در روابط بین الملل

در مورد آثار دیپلماسی عمومی نیز می‌توان این گونه بیان كرد كه این گونه از دیپلماسی در كشورهای مختلف دارای آثار گوناگونی است؛ به عنوان مثال در جوامعی كه نهادهای مدنی حضوری فعال دارند، هزینه‌های دیپلماسی عمومی كمتر و آثار آن نیز بیشتر است. در مقابل، دركشورهایی كه ساختار سیاسی متمركزی حاكم است، به دلیل آنكه دیپلماسی عمومی دارای هزینه‌های بیشتری است، این گونه از دیپلماسی در حاشیه دیپلماسی سنتی و یا در ادامه آن مطرح می‌شود و دارای تأثیرات كمتری نیز است (داداندیش و احدی، 1390: 151).

پی‌نوشت‌ها:

1. Public Diplomacy.
2. Preventive Diplomacy.
3. Track Two Diplomacy.
4. Disinformation.
5. Countelligence.

منبع مقاله :
رسولی ثانی آبادی، الهام؛ (1393)، درآمدی بر مهم‌ترین مفاهیم و اصطلاحات روابط بین الملل، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یكم.